چلیپا
این وبلاگ ترکیبی از دلنوشته های خودم و مطالبی در رابطه با موضوعات مورد علاقه و جذاب برای خودم می باشد.
نويسندگان


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 شهريور 1396برچسب:یوم القاطی,متن ادبی,طنز,کولر,روز, ] [ 8:30 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 21 تير 1395برچسب:مذاکرات,متن طنز,پشه,تابستان,خون, ] [ 16:27 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 تير 1395برچسب:قبل,امتحان,بعد,طنز,عکس,متن, ] [ 11:14 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 23 خرداد 1395برچسب:گرگ ناراحت,نامری,متن ادبی,انسانها, ] [ 7:39 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 10 خرداد 1395برچسب:خواندن متن وارونه,توانایی,متن عارفانه,نون,خربزه, ] [ 8:40 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 28 خرداد 1394برچسب:ترول,ماه رمضان,اذان,عکس, ] [ 18:20 ] [ رهگذر ]

http://akhondy.ir/wp-content/uploads/2013/06/nader-shahe-borozg.jpgزمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟قرآن. از کجای قرآن؟- انا فتحنا….نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.
می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.


موضوعات مرتبط: طنز ، داستان ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 30 دی 1393برچسب:داستان,نادر شاه افشار,افشاریه, ] [ 10:2 ] [ رهگذر ]

 

__

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو

موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه
نه سیما جون، نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت: حسنی می ری به سربازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم

گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم، درس خونم و زرنگم
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو، تپل مپولو، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری، از اون بالا

نگاه می کرد تو و کوچه را
داد زد و گفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تو را بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز و تیزه
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ ؟

نه جانم
چرا نمیای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب، پایین، بالا، شمال، جنوب، دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟

نه کارداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز، واه واه واه

حسنی یهو مثه یه جت
رسید به یک کافی نت

اون شد و رفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی
علافی کرد و بازی

خوشحال و شادمونه
رفت و رسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره که می خوام اره که میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟
اره که می خوام اره که میخوام

حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو

درست و راست و ریس کرد
رفت و تو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت و شاد شد
زی ذی شد و دوماد شد


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، داستان ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:حسنی,قصه,روایت, ] [ 11:52 ] [ رهگذر ]

آنچه جوان در آینه بیند، عمه کتی در خشت خام بیند!
عمه کتی زنی سالخورده و سرد و گرم چشیده است که تجربیات خود را در اختیار جوانان قرار می دهد.
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 
عکس نوشته های طنز, طنز زنانه
 

موضوعات مرتبط: هنر ، ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:عمه کتی,طنز,آموزه, ] [ 8:46 ] [ رهگذر ]

هیچوقت مغرور نشو،

برگها وقتی می میرند که فکر می کنند طلا شده اند.


موضوعات مرتبط: پیامک ، دوستانه ، ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 آبان 1393برچسب:غرور,طلا,برگ,پائیز, ] [ 7:10 ] [ رهگذر ]

عصر بود. کبری پشت کامپیوتر نشسته بود و چت میکرد، که اینترنت قطع شد.خیلی ناراحت شد اخه مخ یه پسررو داستان طنز تصمیم کبری زده بود و چیزی نمونده بود سرکیسش کنه! خوب ایران اینترنتش ریده چه میشه کرد،به اتاق خابش رفت و آروم دراز کشید.یاد گذشته افتاد، اون موقه ها که در ده زنگی میکردن و تهران نبودند.چه صفایی داشت.لبخندی زد و از جا پرید.تصمیم گرفت با هم بازیان قدیمش تماس بگیرد و اونارو دور هم جم کند.همدیگرو میدیدن و تجدید خاطره ای هم میشد.


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، داستان ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 20 شهريور 1393برچسب:طنز,داستان,تصمیم کبری, ] [ 10:3 ] [ رهگذر ]
امروز خورشید از افق دستان تو طلوع خواهد کرد تا روشن کند خانه ی امید دردمندان را....

پنجم شهريورماه روز ولادت بزرگداشت مقام رازي شيميدان، طبيب، داروشناس و داروساز مسلمان و ايراني و روز تجليل از داروسازان است.

حکيم باشي

روز داروساز چه روزي است؟

الف- روزي است که هيچ نسخه به‌دستي از هيچ داروخانه‌اي کلمه «نه» نمي‌شنود!

ب- روزي است که همه بيمه‌ها بلافاصله پس از تحويل نسخ داروخانه، پول آن را به حساب موسس واريز مي‌کنند!

ج- روزي است که دارو را نه تنها مجاني! به بيمار تقديم مي‌کنند، بلکه يک عدد آب‌نبات چوبي هم به بيمار مي‌دهند!

د- روزي است که داروهاي خارجي بسيار ارزان‌تر از داروهاي توليد داخل عرضه مي‌شوند!

ه- همه جواب‌ها صحيح است!

و- هيچ کدام از پاسخ‌ها درست نيست.


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:روز داروساز+زکریای رازی+5 شهریور, ] [ 11:15 ] [ رهگذر ]


گر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سـیــاه
می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم
تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم.

یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!


یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم
شـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!


موضوعات مرتبط: پیامک ، دوستانه ، ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 23 مرداد 1393برچسب:مداد سیاه,چهره,مداد پاک کن,بیلچه,بهشت, ] [ 9:12 ] [ رهگذر ]

 

فقط یه ایرانی میتونه اینو باور داشته باشه که اگه چراغ فلاشر ماشینو روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه!

*************************************************

فقط یه ایرانی میتونه ماشین خودشو با ریموت قفل کنه, ولی بعدش ۴ تا دستگیره رو امتحان کنه که ببیــنـه قفل شده یا نه

 


موضوعات مرتبط: پیامک ، دوستانه ، ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:ایران,ایرونی,توانستن, ] [ 12:2 ] [ رهگذر ]
چون نزدیکه کنکوره و همه مشتاقید که در این آزمون موفق بشید و سربلند ازش بیرون بیاید این مطلب رو گذاشتم تا یکم با جو دانشگاه آشنا بشید. خندهچشمک
 
 

موضوعات مرتبط: طنز ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 4 تير 1393برچسب:نظرات جالب,دختران دانشجو,سوسک, ] [ 8:45 ] [ رهگذر ]



 مَردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت

مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکاره است؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا ازدواج نمیکنی؟
چرا بچه دار نمیشی؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟!
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟!
چرا چشات قرمزه؟ بیخوابی کشیدی؟!
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟!
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟!
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره...



موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:متن عامیانه,اجتماعی,مردم, ] [ 12:33 ] [ رهگذر ]

اگر خارج از ایران باشید، با جملاتی این چنینی برخورد کردید، بدونید طرف مقابل :ایرونیه


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 آبان 1392برچسب:ضرب المثل ایرانی,برگردان,خارج از ایران, ] [ 9:34 ] [ رهگذر ]


کامپیوتر داره


اینتزنت داره


فیسبوک داره


توییتر داره


ایکس باکس داره


پی اس تری داره


آیفون داره


ویدیو سی دی داره


موبایل داره


آیپاد داره...


بچه 9 ساله زمان ما

دفتر نقاشی داشت

خمیر بازی داشت

دبرنا بازی میکرد با نخود و لوبیا

توپ دو لایه میکرد که حس توپ چهل تیکه بهش دست بده

گل یا پوچ، چشمک، شاه دزد وزیر، اسم فامیل، خر پلیس، هفت سنگ

دیگه فوق فوقش یه آتاری یا میکرو با کلی التماس براش میخریدن.

بچه 9 ساله الان


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ] [ 12:44 ] [ رهگذر ]

غضنفر در يك تست هوش دردانشگاه كه جايزه يك  براش تعيين
شده شركت كرد
.


موضوعات مرتبط: طنز ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ 10:30 ] [ رهگذر ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب