چلیپا این وبلاگ ترکیبی از دلنوشته های خودم و مطالبی در رابطه با موضوعات مورد علاقه و جذاب برای خودم می باشد.
| ||
|
وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش احترام بگذارد، باز هم برتر بودن مردانه ی پسرم را به او یادآوری کردم ... وقتی که حجاب را به دخترم آموختم اما عفاف را به پسرم نیاموختم، به پسرم یاد دادم که نجابت فقط مخصوص زن است ... وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم اما به پسرم اجازه دادم که آخر شب به خانه برگردد، به پسرم آموختم که برخلاف خواهرش میتواند خطا کند ... وقتی که عشق ورزیدن را در دخترم گناه کبیره دانستم اما از رابطه داشتن پسرم با دختری نامحرم ذوق زده شدم که پسرم بزرگ شده، در واقع هوسباز بودن را به پسرم آموختم ... وقتی که از کودکی به دخترم یاد دادم که زن باشد، کدبانو و صبور و فداکار باشد ... اما به پسرم فقط یاد دادم که قدرتمند باشد، در واقع نام خانواده را به پسرم آموختم نه مسئولیت خانواده را ... وقتی ... آری، من هم مقصرم که وظیفه ی مادری خود را در حق خودم و زنان جامعه ام به درستی انجام ندادم ... من هم مقصرم که به جای اصلاح خودم فقط به جامعه ام انتقاد کردم ... موضوعات مرتبط: ادبی ، ، برچسبها: زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایست،مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیباست،مثل زیبایی یک غنچه ی ناز زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر است زندگی آب روانی است روان میگذرد.. آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد. موضوعات مرتبط: ادبی ، ، برچسبها: در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود. هر یک از زنها، شوهرشان را خیلی دوست داشتند و تمایل داشتند که او در سنی متناسب با آنها به نظر آید.
پس از گذشت چند سال، موهای مرد به اصطلاح جوگندمی شد. برای زن جوان این اتفاق خوشایند نبود زیرا شوهرش را خیلی مسنتر از خودش نشان میداد. بنابراین هر شب موهای مرد را شانه میکرد و موهای سفیدش را میکَند.
اما سفید شدن موهای مرد، زن مسن تر را خوشحال کرده بود زیرا دوست نداشت دیگران او را با مادر شوهرش اشتباه بگیرند. او هر روز صبح موهای مرد را مرتب میکرد و تا جایی که میتوانست موهای سیاه مرد را میکَند. نتیجه این شد که شوهر آن دو زن، بعد از مدت کوتاهی فهمید کاملاً طاس شده است.
------------
اگر به همه خواستههای متفاوت و متناقض اطرافیان خود پاسخ دهید بزودی خواهد فهمید که چیزی برای پاسخگویی نخواهید داشت.
کسی که اصول و قواعد را برای تأثیرگذاری، خوشایند یا همراهی دیگران زیر پا گذارد در نهایت به شرایطی خواهد رسید که دیگران در برخورد با او، اصول و قواعد لازم را رعایت نمیکنند.
«نه» کلمهای دوحرفی اما یکی از مهمترین کلمات در رهبری، مدیریت و رشد شغلی است. یادگیری «نه» گفتن (در مواقع لزوم)، یکی از مهمترین مهارتهای کاری، سازمانی و مدیریتی است. نه گفتن به معنی نپذیرفتن کار و مسئولیت یا از زیر کار در رفتن نیست بلکه روشی برای کنترل داشتن بر کار و زندگی شخصی و تعادل بین آنهاست به گونهای که هم از عهده وظایف و مسئولیتها به خوبی برآیید و هم رضایت شغلی داشته باشید.
موضوعات مرتبط: داستان ، ، برچسبها: [ پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:خواستههای متفاوت و متناقض,خواسته,تفاوت,حکایت,حکایت آموزنده, ] [ 11:16 ] [ رهگذر ]
یه مــــــــــــــــــــــــ ــرد خوب ...
باید لااقل یک قصــــــــــه آرام بلـــــــــــــــد باشه ...
برای وقـــــــت هایی که عشــــــــقش بی قــــراره و نمی خواد از بی قراری هـــــــــــاش حرف بزنه ...
برای وقــــــــــــــــت هایی که عــــــــشقــــــش لـــــــــــج می کنه ...
بهـــــــــــــــــانه می گیره ...
بـــــــــــــــــــــــغض می کنه ...
قــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــهر می کنه ...
بــــــــــرای وقت هایی که عـــــشـــــقــــش بچه میـــــــشه . . . .
پ.ن: آن روز کــه همــه بــه دنبــال چشـم زیبـــا هستند،
تـــو بــه دنبــال نگـــاه زیبــا بـــاش ....! .:: دكتـــر علي شــريعتــي ::.
موضوعات مرتبط: ادبی ، ، برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |